حرف های یک آسپرگری

ساخت وبلاگ
پاسخ من به او Hi dear Victor!I don't see myself as a sick person who should be cured. I have an instrumental vision to my psychological and occupational and other interventions which I received. I'm different not sick but society especially in easte countries like Iran, could not accept my different neuro-system and also do not help me at all. so, what should I do? I wanna immigrate to a weste country to study cognitive science or neuroscience and become a scientist but it is so so so hard for me to go to offices and shifting from this employee to that employee (which is necessary for immigration) and it gives me meltdown and I have cried a lot and bit myself due to them... I don't want to accept that if I'm different, I should be deprived of being successful, having girlfriend, having enough income and... So, I try different ways which are more expensive and difficult to make my wishes real not accepting submission.When society helps aspies? In order to have a supporting society for aspies, aspies should be powerful in the society and have significant roles in legislation, economy and even psychology. So, somebody like us, should adjust themselves as an instrument to help the حرف های یک آسپرگری...
ما را در سایت حرف های یک آسپرگری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aspergerya بازدید : 139 تاريخ : يکشنبه 17 دی 1396 ساعت: 7:04

اشتباهات درمانی من - نزد روان کاوی می رفتم که به رغم این که به طور قطعی، علت تربیتی داشتن اوتیسم رد شده، علل روان‌کاوانه درمورد اوتیسم می‌گفت و وقتی که حرف‌هایش را نقد می‌کردم می‌گفت که چون تو آسپرگر داری، بیش از حد عینی فکر می‌کنی و حرف‌های مرا نمی‌فهمی و بقیه این مشکل را ندارند! می‌گفتم که به فرض این‌که رفتارهای والدینم باعث رفتارهای اتیستیک در من و مشکلات من شده‌اند، اما این به جای حل مشکل سبب برنامه‌ریزی‌های انتقامی در من علیه آن‌ها می‌شود نه بهبود و حتی آرامش من... نهایتا گفت که دیگر نیا!- قبول کردم که با چند درمان‌گر نادان و بدون تجربه‌ی کار با بزرگ‌سالان آسپرگری، آخر هفته‌هایی را با چند جوان آسپرگری دیگر جمع شویم و آن‌ها بدون ذره‌ای تلاش برای شناخت منطق فکری ما و کار کردن روی آن‌ها، فقط به طور رفتاری می‌گفتند بکن و نکن! به قدری مسخره هم می‌گفتند که چنین جملاتی از دهان آنها خارج شده‌اند:سیاست داشته باشید!گیر ندید به امور!ابهام رو بپذیرید!تو نمی‌تونی تعمیم بدی چون خودت نمی‌خوای!!! (شبیه این‌که کسی اختلال یادگیری ریاضی دارد چون خودش نمی‌خواهد ریاضیات را یاد بگیرد!!!) که نهایتا آن گروه فروپاشید و تمامی ما جوانان دچار آسپرگر از آن‌ها جدا شدیم و من دچار افکار جدی خودکشی شدم...)- نزد روان‌شناس با دیدن تابلو در خیابان رفتن بدون تحقیق و تفحص!یکی‌شان می‌گفت «ببین رضا تو باید بپذیری و حرف های یک آسپرگری...
ما را در سایت حرف های یک آسپرگری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aspergerya بازدید : 143 تاريخ : يکشنبه 17 دی 1396 ساعت: 7:04

سلام
اسمم رضا هستش
از سال ۹۲ تشخیص اسپرگر گرفتم که این خیلی زندگیم رو دگرگون کرده و بهم فهمونده چرا اینی هستم که هستم
میخوام شما رو با دنیای خودم و سایر افراد آسپرگری در این جا آشنا کنم
حرف های یک آسپرگری...
ما را در سایت حرف های یک آسپرگری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aspergerya بازدید : 149 تاريخ : يکشنبه 17 دی 1396 ساعت: 7:04